هرنمنه

نمیگم چون سریه؟

هرنمنه

نمیگم چون سریه؟

لای لای تورکی

 

بالاما قوربان ایلانلار ، بالام ناواخ دیل آنلار
بالاما قوربان سئرچه لر ، بالام ناواخ دیرچه لر
بالاما قوربان قارقالار ، بالام ناواخ دیل قانار
بالاما قوربان اینه کلر ، بالام ناواخ ایمه کلر
...
قیز قیزیل آلما ، ده ر یئره سالما ، مدرسیه گئت گل ، بئواختا قالما
قیز قیزیلا دؤنوبدور خبری یوخ اوغلانلارین
بو قیز دئییل قایقاناخدیر ، اره گئده جه ک قوناخدیر
گؤزل قیزام گلین آلین ، که بینیمه که تده ر سالین
قیزدی نازدی مین تومن آزدی ، میلیونلار گتیر ، گل بو قیزی گؤتور
...
گولو گولولر یارپاغی ، آستانالار تورپاغی ، بالامی نظروورانین ، گؤزونه

خیرداجا قیزیم بیرقطره ، گئتدی قیرنادان سو گه تیره ، آناسی دئدی دینقیلی سان ، کوزه نی سالیب سیندیری سان
...
گولو گولوله ر یارپاغی ، آستانالار تورپاغی ، بالامی نذر لییه نین ، گؤزونه بیبار یارپاغی ،
...
لای لای دئییم یاتاسان
گول غنچه یه باتاسان
گول غنچه لر ایچینده
شیرین یوخو تاپاسان
...
لالای بئشیگیم لای لای
ائویم ائشیگیم لایلای
سن یات شیرین یوخو گؤو
چه کیم کئشیین لای لای
...
لالای بالام جان بالام
من سنه قوربان بالام
آغلییبان باغریمی
گل ائله مه قان بالام
...
لای لای دئدیم بویونجا
باش یاسدیغا قویونجا
یات سن گول یاتاغیندا
باخیم سنه دویونجا
...
لای لای دئدیم یاتینجا
گؤزله ره م اویانینجا
زارا آمانا گلدیم
سن حاصیلا چاتینجا
...
لای لای امه ییم لای لای
دوزوم چؤره ییم لای لای
تانری دان عهدیم بودور
گؤروم کومه یین لای لای
-----
لای لای اولدوزوم آییم
لای لای شاماما پاییم
سن گئت شیرین یوخویا
منده نفسین ساییم

لای لای گولون دسته سی
دامغانین پوسته سی
یوخلا سنه اوخویوم
قره باغ شیکسته سی!!

لای لای اوجا سهندیم
لای لای شکریم قندیم
دونیا گوزلریندن
منده سنی بیندیم

لای لای ارکین قالاسی
یات قهرمان بالاسی
یئنه شئحدن دولوبدور
گوزلرین پیالاسی

لای لای دئدیم یاتاسان
قیزیل گوله باتاسان
من آرزوما چاتمادیم
سن آرزووا چاتاسان

 

.....

من عاشیقم زیره سن

 

 

زعفران سان زیره سن

 

 

او گونه قوربان اولوم

 

 

سن قاپیدان گیره سن

 

 

قوی گولوم گلسین آی ننه

 

 

قوی یاریم گلسین آی ننه

 

 

قاپیدا دوران اوغلانا

 

 

بیر رحمین گلسین ننه

 

 

قارا باغین دوزو وار

 

 

دوزلرینده قوزو وار

 

 

ایکی کونول بیر اولسا

 

 

کیمین اونا سؤزو وار

 

 

گون دوغماسا آی باتماز

 

 

دردلی لر گئجه یاتماز

 

 

عالم منی آتسا دا

 

 

سئوگیلیم منی آتماز

 

اذربایجان

آذربایجان

ال بیلیرکی سن منیمسن 

یوردوم یووام مسکنیمسن 

آنام دوغما وطنیمسن 

آذربایجان آذربایجان 

یاشا ، یاشا آذربایجان 

آی گولوم آی گوزوم آذ

ربایجان 

چوخ گچمیشم بوداغلاردان
 
دورنا گوزلی بولاغلاردان

اشیتمیشم اوزاغلاردان
 
آذربایجان آذربایجان 

یاشا ،یاشا آذربایجان 

من بیر اوشاخ سن بیر آنا
 
ادون کی باغلیام سانا 

هانسی سن تر 

هانسی یانار 

هیرسم ده یووامسان سن


جایگاه تو

اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی

اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی

تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ،

حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم

اگر بدانی چقدر عاشقت هستم به این عشق شک میکنی،

شاید باور نکنی تا این حد دیوانه وار عاشقت هستم !

اما باور کن ، چشمهایت را باز کن و حال و روز مرا ببین ،

این بی قرار ها و لحظه شماری های مرا ببین

درون غوغای عشق گم شده ام ، گمشده ای هستم که

تنها  تو را میبینم ،و تنها تو میتوانی مرا پیدا کنی

نه ادعای عاشقی دارم و نه شعار میدهم ، ردپای مرا ببین که به کجا میروم!

میروم همان جایی که تو خواهی آمد ، مینشینم به انتظارت تا تو بیایی ،

شاخه گلی را تقدیم به تو میکنم ، تو را می بوسم و نوازش میکنم ،

تا تصویر عشق زیباتر شود ، تا هوای با هم بودن عاشقانه تر شود

ما هر دو میدانیم مثل همه بی وفا نیستیم ،  

ما هر دو میدانیم اهل خیانت و بی وفایی نیستیم

ما هر دو میدانیم آمده ایم که به عشق هم زندگی کنیم و با هم بمیریم!

شاید این جمله شبیه قصه ها باشد ، شاید این حرفها تنها شعر و شعار باشد ،

اما آنچه با ارزش است همان است که در دل من و تو است

همیشه در کنارت میمانم ، با من هم کنار نیایی باز هم عاشقت میمانم ،

میدانم تو نیز همیشه با من میمانی، تو جایگاه واقعی خودت را میدانی

گرچه جایگاهت بالاتر از قلب من است ،

اما قلبم تا ابد مال تو است ، بمان و مرا یاری کن ،

دلم را از  هر چه غم در این دنیاست خالی کن

اگر بدانی جایگاهت کجاست، به آن اندازه که برایت میمیرم ، عاشقم میمانی  

عشق ابدی

اگر نفسی در سینه است ،

تو خودت میدانی برای تو نفس میکشم

برای تویی که تمام وجودم هستی ،

تویی که به خاطرت گذشتم از همه چیز ،

 بی تو جای من در اینجا نیست

تمام قلبم خلاصه میشود در عشق تو ،

تمام نگاهم فدا میشود در عمق چشمان تو ،

بی وفا نشده ام که روزی دل بکنم از دنیای عاشقانه تو

دنیایی که درونش آرامم ،

 تا تو باشی من نیز تنها با تو میمانم ،

تا با هم برسیم به آرزوهایمان،

تا نشود حسرت رویاهایمان

اگر نفسی در سینه است ،

تو هستی که بودنت برایم زندگی دوباره است

در این لحظه و همه لحظه ها ،

در اینجا و همه جا تو هستی در خاطرم ،

تا چشم بر روی هم گذاشتم فهمیدم که بدجور عاشقم!

چون در همان لحظه که چشمانم را بسته بودم

باز هم تو را دیدم که میدرخشی برایم...

میشود از نگاهت احساس کرد که تو چقدر با وفایی ،

 قدر دلم را میدانی ،  

هیچگاه تنهایم نمیگذاری،

از این احساس بود که احساست کردم ،

 تو را دیدم و درکت کردم ،

تا اینکه دلم عاشقت شد ،

دلم به لرزه افتاد و دنیا ،

شاهد این عشق بی پایان شد....

من همه احساسم برای تو است ،

ای با احساس من ،

همه وجودم مال تو است ،

 برای تو که تمام وجودم هستی ....

بیا تا همچنان برویم ،

این راه مال من و تو است ،

بیا تا با هم بدویم تا برسیم به جایی که تنها من و تو باشیم ،

جایی که سکوت باشد و تنها صدای نفسهایمان ...

لحظه ای حس کن این رویای عاشقانه مان... 

ادامه مطلب ...

به سلامتی کسی که

* به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت :
اون رفیــــــــــــــــــــــــق منه .......
وقتی باختم گفت : من رفیـــــــــــــــــــــــــــقتم ......

*به سلامتی دریاچه اورمیه...
نه بخاطر اینکه مظلومه فقط به خاطر اینکه هیچ وقتی اجازه نداد کسی توش غرق بشه...

*به سلامتی‌ اون بچه‌ای که شیمی‌ درمانی کرده همه ی موهاش ریخته،
به باباش میگه بابا من الان شدم مثل رونالدو یا روبرتو کارلوس؟
باباش میگه قربونت برم از همه اونا تو خوش تیپ تری ....

*به سلامتی همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه!

*به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که
بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند .

*به سلامتی همه باباهایی که رمز تموم کارتهای بانکیشون شماره شناسنامشونه...

*به سلامتی مادر که بخاطر ما هیکلش به هم خورد.

*به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره
به راننده گفت :پول خورد ندارم مال همه رو حساب کن....!

* به سلامتی بیل!
که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه.

* به سلامتی سیم خاردار!
که پشت و رو نداره

* به سلامتی اونی که بی کسه، ولی ناکس نیست

* به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه

* به سلامتی آسمون که با اون همه ستاره اش یه ذره ادعا نداره
در حالی که یه سرهنگ با سه تا ستاره اش دهن عالم و آدمو سرویس کرده

*به سلامتی‌ اون پسری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی‌... انگشت کوچیکهٔ عشقم هم نیستی

* به سلامتی اونایی که
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه...

* به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه ترکمون کنن درکمون میکنن...

* به سلامتی مداد پاک کن
که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه...

* به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست
ولی هنوزم شکستن بلد نیست...

*به سلامتی مادر...
که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه...

*به سلامتی حلقه های زنجیر که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن

* گل آفتابگردان را گفتند: چراشبها سرت را پایین می اندازی؟ گفت :ستاره چشمک میزند، نمیخواهم به خورشید خیانت کنم..........

به سلامتی همه اونایی که مثل گل آفتابگردان هستند

پیش از اینها فکر میکردم خدا

پیش از اینها فکر میکردم خدا

خانه ای دارد میان ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس وخشتی از طلا

پایه های برجش از عاج وبلور

بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از تاج او

هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان

نقش روی دامن او کهکشان

رعد و برق شب صدای خنده اش

سیل و طوفان نعره توفنده اش

دکمه پیراهن او آفتاب

برق تیغ و خنجر او ماهتاب

هیچکس از جای او آگاه نیست

هیچکس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود

از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین

خانه اش در آسمان دور از زمین

بود اما در میان ما نبود

مهربان و ساده وزیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت

مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه می پرسیدم از خود از خدا

از زمین، از آسمان،از ابرها

زود می گفتند این کار خداست

پرس و جو از کار او کاری خطاست

آب اگر خوردی ، عذابش آتش است

هر چه می پرسی ،جوابش آتش است

تا ببندی چشم ، کورت می کند

تا شدی نزدیک ،دورت می کند

کج گشودی دست، سنگت می کند

کج نهادی پای، لنگت می کند

تا خطا کردی عذابت می کند

در میان آتش آبت می کند

با همین قصه دلم مشغول بود

خوابهایم پر ز دیو و غول بود

نیت من در نماز و در دعا

ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می کردم همه از ترس بود

مثل از بر کردن یک درس بود

مثل تمرین حساب و هندسه

مثل تنبیه مدیر مدرسه

مثل صرف فعل ماضی سخت بود

مثل تکلیف ریاضی سخت بود

*****

تا که یکشب دست در دست پدر

راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه در یک روستا

خانه ای دیدیم خوب و آشنا

زود پرسیدم پدر اینجا کجاست

گفت اینجا خانه خوب خداست!

گفت اینجا می شود یک لحظه ماند

گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند

با وضویی دست ورویی تازه کرد

با دل خود گفتگویی تازه کرد

گفتمش پس آن خدای خشمگین

خانه اش اینجاست اینجا در زمین؟

گفت آری خانه او بی ریاست

فرش هایش از گلیم و بوریاست

مهربان وساده وبی کینه است

مثل نوری در دل آیینه است

می توان با این خدا پرواز کرد

سفره دل را برایش باز کرد

می شود درباره گل حرف زد

صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران حرف زد

با دو قطره از هزاران حرف زد

می توان با او صمیمی حرف زد

مثل یاران قدیمی حرف زد

میتوان مثل علف ها حرف زد

با زبان بی الفبا حرف زد

میتوان درباره هر چیز گفت

می شود شعری خیال انگیز گفت....

*****

تازه فهمیدم خدایم این خداست

این خدای مهربان و آشناست

دوستی از من به من نزدیک تر

از رگ گردن به من نزدیک تر….

به لبهایم مزن قفل خموشی

به لبهایم مزن قفل خموشی

که در دل قصه ای ناگفته دارم

ز پایم باز کن بند گران را

کزین سودا دلی آشفته دارم

 

 

بیا ای مرد ، ای موجود خودخواه

بیا بگشای درهای قفس را

اگر عمری به زندانم کشیدی

رها کن دیگرم این یک نفس را

 

 

منم آن مرغ ، آن مرغی که دیریست

به سر اندیشهٔ پرواز دارم

سرودم ناله شد در سینهٔ تنگ

به حسرتها سر آمد روزگارم

 

 

به لبهایم مزن قفل خموشی

که من باید بگویم راز خود را

به گوش مردم عالم رسانم

طنین آتشین آواز خود را

 

 

بیا بگشای در تا پر گشایم

بسوی آسمان روشن شعر

اگر بگذاریم پرواز کردن

گلی خواهم شدن در گلشن شعر

 

 

لبم با بوسهٔ شیرینش از تو

تنم با بوی عطرآگینش از تو

نگاهم با شررهای نهانش

دلم با نالهٔ خونینش از تو

 

 

ولی ای مرد ، ای موجود خودخواه

مگو ننگ است این شعر تو ننگ است

بر آن شوریده حالان هیچ دانی

فضای این قفس تنگ است ، تنگ است

 

 

مگو شعر تو سر تا پا گنه بود

از این ننگ و گنه پیمانه ای ده

بهشت و حور و آب کوثر از تو

مرا در قعر دوزخ خانه ای ده

 

 

کتابی ، خلوتی ، شعری ، سکوتی

مرا مستی و سکر زندگانی است

چه غم گر در بهشتی ره ندارم

که در قلبم بهشتی جاودانی است

 

 

شبانگاهان که مَه می رقصد آرام

میان آسمان گنگ و خاموش

تو در خوابی و من مست هوسها

تن مهتاب را گیرم در آغوش

 

 

نسیم از من هزاران بوسه بگرفت

هزاران بوسه بخشیدم به خورشید

در آن زندان که زندانبان تو بودی

شبی بنیادم از یک بوسه لرزید

 

 

به دور افکن حدیث نام ، ای مرد

که ننگم لذتی مستانه داده

مرا می بخشد آن پروردگاری

که شاعر را ، دلی دیوانه داده

 

 

بیا بگشای در ، تا پر گشایم

به سوی آسمان روشن شعر

اگر بگذاریم پرواز کردن

گلی خواهم شدن در گلشن شعر


 

ای نگاهت

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم

چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم

 

به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور

به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور

 

به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری

که سراغش ز غزلهای خودم می گیری

 

به همان زل زدن از فاصله دور به هم

یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم

 

به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو

به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو

 

به نفس های تو در سایه سنگین سکوت

به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت

 

شبحی چند شب است آفت جانم شده است

اول اسم کسی ورد زبانم شده است

 

در من انگار کسی در پی انکار من است

یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است

 

یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش

می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش

 

آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده

بر سر روح من افتاده و آوار شده

 

در من انگار کسی در پی انکار من است

یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است

 

یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش

می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

 

رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است

اول اسم کسی ورد زبانم شده است

 

آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست

راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟

 

اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست

پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟

 

حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش

عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش

 

آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود

آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود

 

اینک از پشت دل آینه پیدا شده است

و تماشاگه این خیل تماشا شده است

 

آن الفبای دبستانی دلخواه تویی

عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی

تشبیه

 

 

اومدم بنویسم خیلی شبیه حیوونها هستی اما
وقتی یاد نجابت اسب افتادم
وقتی یاد وفاداری سگ و اون نگاه مهربونش افتادم
وقتی یاد نهنگ افتادم که به جفتش تا آخر عمرش وفادار می مونه
وقتی یاد شیر افتادم که اگر گرسنه نباشه ، شکار نمی کنه
وقتی یاد قو افتادم که غرورش رو خیلی دوست داره
وقتی یاد مرغ عشق افتادم که بدون جفتش میمیره
به خودم گفتم خیلی نامردیه تو رو به حیوون تشبیه کنم

 

یگانه ام محبوب دلم...

چگونه ستایشت کنم ؟درحالیکه قلبت ازمحبت بی نیازاست

چگونه بخاطرآورم ات درحالیکه عشقت در وجودم جاریست

بگذار نامت را تکرارکنم نامت زیباست دلنشین است

چه داشتی که اینگونه طلسمم کردی؟من اینگونه نبودم تومرا با

عشق اشنا کردی تو هوای دلم را با طراوت کردی والفبای محبت را

دوباره برایم سرودی حس میکنم هرلحظه به مهرت عاشقترمیشوم

توراشعرمیکنم تا اهنگ معنی بگیردتا التیامی شودبردردهای دلم

نمیدانم که هستی؟چه هستی؟ازکجا وبرای چه آمده ای؟امامهربانی

تواینجایی دریادمن>درکنارمن>بامن مانده ای گرچه بامن نیستی

دل کهنه ام را پسندیدهای>جان بی رمق وروح شکسته ام را پذیرفتی

شاید خیلی از واقعیت های پوچ دنیا>جای حس عاشقانه را بگیردومرا از

تووتورا ازمن دور سازداما بدانکه تا بی نهایت

دوستت دارم

مفهوم عشق

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است .

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد .

از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان .

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است .

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است .

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد .

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست .

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم ربائی هست که قلب را به سوی خود می کشد .

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد .

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود .

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد .

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد می شود .

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر می گذارد.
ا
ز خودم پرسیدم عشق چیست؟گفتم …………………….
دوستت دارم تا اخرین نفس عزیزم

لالا همه در خواب نازند

لالا همه در خواب نازند

 

دیگه چیزی ندارند تا ببازند

 

بخواب آروم نه اینکه وقت خوابه

 

بخواب ای گل که بیداری عذابه و عذابه

 

نترس از دست بی قانون فردا

 

بخواب جونم که قانون داره دنیا

 

بخواب آروم گل گلدون خونه

 

که بیرون تا بخوای نامهربونه

 

لالالا که قلبم زیر و رو شد

 

که دست عاشقم پیش تو رو شد

 

که بازم این دلم دیوونگی کرد

 

که این دیوونه با عشق زندگی کرد

 

بخواب ای گل الهی در نمونی

 

نگیره بغضت از نامهربونی

 

بخواب جونم که درها رو ببندم

 

نخوای از من که با گریه بخندم

 

بخواب آروم که خورشیدم خاموشه

 

اونم باید بره چیزی بپوشه

 

اونم طاقت نداره توی سرما

 

اونم غافل شد از حال دل ما

 

همه اینجا غریب اندر غریبند

 

همه از بی نیازی بی نصیبند

 

الهی کور بشن گر، دیده باشن

 

می گن اینجا همه مردم فریبند

 

چه بی قانون ، قانونش

 

چقدر، بی برکت نونش

 

به نرخ مفت جون کندن

 

شده چیزای ارزونش

 

نمی دونی چقدر سخته

 

همون کارهای آسونش

 

همش بغض و همش اش بغض

 

روی لبهای خندونش

 

نترس از دست بی قانون فردا

 

بخواب جونم که قانون داره دنیا

لیلی گفت

لیلی گفت: موهایم مشکی ست، مثل شب، حلقه حلقه و مواج،

دلت توی حلقه های موی من است.

نمی خواهی دلت را آزاد کنی؟

نمی خواهی موج گیسوی لیلی را ببینی؟

مجنون دست کشید به شاخه های آشفته بید و گفت: نه نمی خواهم، 

گیسوی مواج لیلی را نمی خواهم.

دلم را هم.

لیلی گفت: چشمهایم جام شیشه ای عسل است، شیرین،

نمی خواهی عکست را توی جام عسل ببینی؟

شیرینی لیلی را؟

مجنون چشمهایش را بست و گفت: هزار سال است عکسم ته جام شوکران است، تلخ.

تلخی مجنون را تاب می آوری؟

لیلی گفت: لبخندم خرمای رسیده نخلستان است.

خرما طعم تنهایی ات را عوض می کند.

نمی خواهی خرما بچینی؟

مجنون خاری در دهانش گذاشت و گفت: من خار را دوستتر دارم.

لیلی گفت: دستهایم پل است. پلی که مرا به تو می رساند. بیا و از این پل بگذر.

مجنون گفت: اما من از این پل گذشته ام. آنکه می پرد دیگر به پل نیازی ندارد.

لیلی گفت: قلبم اسب سرکش عربی ست.

بی سوار و بی افسار. 

عنانش را خدا بریده، این اسب را با خودت می بری؟

مجنون هیچ نگفت.

لیلی که نگاه کرد، مجنون دیگر نبود؛ تنها شیهه اسبی بود و رد پایی بر شن.

لیلی دست بر سینه اش گذاشت، صدای تاختن می آمد

__________________

کـــره ای گــفــت

کـــره ای گــفــت بــــــــــه بابای خرش **** پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش



وقـــت آن اســــت بـــــرای پســرت **** ایـــــن الاغ نـــــــرّه ی کــــره خــرت



مــاده ای خـــــــــــــــوشگـل و زیـبا گیری **** تـــو کــه هر روز به صحرا میری



وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم **** ورنـــه از بـــی زنــــــــــی بــیمار شوم



پـــدرش گــفــت کــه ای کـــــره خَرَم **** ای عــزیـــز دل بـــابــــا ، پــســرم



تـــو کـــه در چــنــتــه نداری آهی **** نـــه طــویـــــــــلــه ، نه جُلی نه کاهی



تـــو کـــه جــز خـوردن مال پــــــــــــدرت **** پـــــــدر نـــــــرهّ خـــــر دربــــدرت



هـــیـــچ کـــار دگــری نیست تورا **** یک جو از عقـــــــــــــ به سر نیست تورا



به چه جرأت تو زمــــن زن طـلــبی **** بـــاورم نـیــست کـــه ایـنقدر جَلبَـــــی



بـــایـــد اول تـــو بــگـیـری کاری **** بــهـــر مــــردم بــبــــــــــــــری تــو باری



بعـد از آن یک دو تا پالان بخـری **** بـهــر آن کُــرّه خـــوشگـــــــــــــــل بـبـری



یک طــویــلـه بکنی رهن و اجار **** تــا کــه راضـــــی شــود از تو آن یـــــــــــار



بـعــد بـایــد بـخری رخت عــــــــروس **** بـهـر آن مـاده خــر خـوب و مـــــلوس



جُــــــلـی از جــنـــس کــتـــان اعلا **** روی جُـــل نـقــــــــــش و نـگـاری زیـبـا



بــعـــد بـــایـــد بـــکـــنی گلــــــــــکاری **** بــهــر مــاشـیـن عروس یـک گاری



وقــتی ایـــنـهــــــــــا بـــشـــود آمــاده **** بــعـــد از ایـــن زنـــدگــیـــّت آغـازه



می بــری مـــاده خــرت را حجـــــــله **** بــا تـــأنــی نَه کــه بـــا ایـــن عـجـله



بــشـنــو ایــن پــنـــــــــد ز بابای خرت **** پــــــدر بـــــا ادب و بــــا هــــنـــرت



تــا کـــه اســبــاب مــهــیـــــــــــا نشود **** موسم عــقـــــــد تــو بــر پا نشود



پــس از امــروز بــرو بر سرِ کار **** تــا نـــهـــنـــد آدمـــیـــان پــشتت بــــــــــــار

 

شده خاموش چراغ خانه

شده خاموش چراغ خانه
خنده هایم به لبم خشکیده
همه جا غرق سکوت است امشب
عطر مادر همه جا پیچیده

مونسم گریه شده ازآن روز
این وفا نیست که تنها رفتی
اشک من را تو ندیدی انگار
پر کشیدی و از اینجا رفتی

تک و تنها شده ام کنج اتاق
کوه غمها شده هم آغوشم
باز برگرد و تو لالایی را
تا سحر زمزمه کن در گوشم

مادر ای کاش خودت میدیدی
کنج خانه پسرت غمگین است
مادرم، کاش تو میدانستی
این غم و درد چقدر سنگین است

آمدم باز به چشمی پر خون
بر مزارت همه شب میشینم
این چه دردیست نمیدانم من
هق هق و اشک شده تسکینم

بعد تو پوچ شد این ثانیه ها
غم سختیست جدایی مادر
سنگ قبرت شده خیس از اشکم
من یتیمم تو کجایی مادر

همه شب منتظر مرگ شدم
از غم بی کسی و بدبختی
مادرم کاش تو میدانستی
بعد تو مرده گل خوشبختی

نیمه شب رفت وسحر آمده باز
پرِ درد است وجودم مادر
میسپارم به خداوند تو را
تا شب بعد و غروبی دیگر



روی لایه

روی دلای آدما هرگز حسابی وا نکن

از در نشد از پنجره ، زوری خودت رو جا نکن

آدمکهای شهر ما بازیگرایی قابلن

وقتش بشه یواشکی رو قلب هم پا می زارن

تو قتلگاه آرزو عاشق کشی زرنگیه

شیطونک مغزای ما دلداده دو رنگیه

دلخوشی های الکی وعده های دروغکی

عشقاشونم خلاصه شد تو یک نگاه دزدکی

آدمکای شب زده قلبا رو ویرون می کنن

دل ستاره منو از زندگی خون می کنن

ستاره ها لحظه ها رو با تنهایی زنگ می کنن

به بخت هر ستاره ای آدمکا چنگ می زنن

عمری به عشق پر زدن ففس رو آسون می کنن

پشت مکوت پنجره چه بغضی بارون می کنن

مردم سرتاپا کلک رفیق جیب هم میشن

دروغه که تا آخرش همدل و هم قسم می شن

رو دنده حسادتا زندگی رو می گذرونن

عادت دارن به بد دلی نمی تونن خوب بمونن

قصه روزگار اینه به هیچ کسی وفا نکن

روی دلای آدما هرگز حسابی وا نکن....

نمیگم

نمی گم خطا نکردم من که ادعا نکردم

همه گفتن بی وفایی من که اعتنا نکردم
عازم سفر شدی تو من دلم می خواست بمونی
واسه موندن تو اما بخدا دعا نکردم
واسه تو کلی نوشتم که یه جوری مبتلا شی
تقصیر منه که آخر تو رو مبتلا نکردم
توی کوچه ی رفاقت یه سلام جواب ندادم
تو دلم تویی اون و با کسی آشنا نکردم
می دونم دوسم نداری حتی قد یه قناری
اما عاشقم هنوزم بودن اشتباه نکردم
ما جایی قرار نذاشتیم جز تو کوچه های رویا
این دفعه تو اومدی من به قرار وفا نکردم
زیر دین ناز چشمات یه عمریه دارم می سوزم
تا خاکستری نشه دل دینمو ادا نکردم
اومدن واسه نصیحت به بهانه ی یه صحبت
عمرشون کلی تلف شد چون تو رو رها نکردم
راه آسمون که بسته س گرچه قلبامون شکسته س
تا بحال انقد خدا رو اینجوری صدا نکردم
تو من و گذشاتی رفتی خواستی من دیوونه تر شم
باورت نمی شه شاید آخه جون فدا نکردم
نامه های عاشقونه با نشونه بی نشونه
اما از کسای دیگه س پس اونا رو وا نکردم
یادته عکست و دادی بذارم تو قاب قلبم
بعد از اون روز دیگه هرگز به کسی نگا مکردم
تو از اون روزی که رفتی نه تو رفتی که ببینی
تا قیامت هم تو رو من از خودم جدا نکردم

 

اگه عاشق یه

اگه عاشق یه نفری واسه خوشگلیش...
این عشق نیست ، بلکه هوسه!
اگه عاشق یه نفری واسه پرانرژی بودنش...
این عشق نیست ، حس تحسینه!
اگه عاشق یه نفری واسه اینکه همیشه کمکت میکنه...
این عشق نیست بلکه حس تشکره!
ولی...
وقتی عاشق یه نفری و نمیدونی واسه چی؟! عاشقشی...
این عشق واقعیه!!

شعر

صلاح کار کجا و من خراب کجا


ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا


دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس


کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا


چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را


سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا


ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد


چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا


چو کحل بینش ما خاک آستان شماست


کجا رویم بفرما از این جناب کجا


مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است


کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا


بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال


خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا


قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست


قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا