اخرین جرعه این جام
همه می پرسند :/
"چیست در زمزمه مبهم اب؟/
"چیست در همهمه دلکش برگ؟/
"چیست در بازی ان ابر سپید/
روی این ابی ارام بلند/
که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال؟/
"چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟/
"چیست در کوشش بی حاصل موج ؟/
"چیست در خنده ی جام ؟/
که تو چندین ساعت مات و مبهوت به ان می نگری ؟/
-نه به ابر /
نه به اب /
نه به برگ /
نه به این ابی ارام بلند /
نه به این اتش سوزنده که لغزیده به جام /
نه به این خلوت خاموش کبوتر ها ؛/
من به این جمله نمی اندیشم!/
من مناجات درختان را هنگام سحر/
رقص عطر گل یخ را با باد /
نفس پاک شقایق رادر سینه کوه /
صحبت چلچله ها را با صبح/
نبض پاینده هستی را /
در گندم زار /
گردش رنگ و طراوت را در اب/
همه را می شنوم ، می بینم!/
من به این جمله می اندیشم!/
به تو می اندیشم!/
ای سرا پا همه خوبی /
تک و تنها به تو می اندیشم!/
همه وقت /
همه جا /
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم!/
تو بدان این را /
تنها تو بدان /
تو بیا ،/
تو بمان با من تنها تو بمان./
جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب !/
من فدای تو ،/
به جای همه گل ها تو بخند !/
اینک این من که به پای تو درافتادم باز !/
ریسمانی کن از ان موی دراز /
تو بگیر!/
تو ببند!/
تو بخواه !/
پاسخ چلچله ها را تو بگو./
قصه ابر هوا را تو بخوان!/
تو بمان با من تنها تو بمان !/
در دل ساغر هستی تو بجوش !/
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی ست،/
اخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!/