افرینش
در قرن های دور
در بستر نوازش یک ساحل غریب
-زیر حباب سبز صنوبرها-
همراه با ترنم خواباور نسیم
از بوسه های پر عطش اب و افتاب
یک مستی مقدس
یک جذبه
یک خلوص
خورشید و خاک و اب و نسیم و درخت را
در برگرفته بود
موجود ناشناخته ای در ضمیر اب
یا روی دامن خزه ای در لعاب برگ
یا در شکاف سنگی
در عمق چشمه ای
از عالمی که هیچ نشان در جهان نداشت
پا در جهان گذاشت