هرنمنه

نمیگم چون سریه؟

هرنمنه

نمیگم چون سریه؟

ای بازگشته


تنها نگاه بود و تبسم میان ما 
تنها نگاه بود و تبسم
اما نه :
گاهی که از تب هیجان ها
بی تاب می شدیم 
گاهی که قلب ها مان
می کوفت سهمگین
گاهی که سینه هامان 
چون کوره می گداخت 
دست تو بوددو من 
-این دوستان پاک-
کز شوق سر به دامن هم می گذاشتند 
وز این پل بزرگ 
-پیوند دست ها- 
دل های ما به خلوت هم راه داشتند!
یک بار نیز 
-یادت اگر باشد-
وقتی تو راهی سفر بودی 
یک لحظه وای تنها یک لحظه
سر روی شانه های هم اوردیم
با هم گریستیم....
تنها نگاه بود و تبسم میان ما
ما پاک زیستیم! 
ای سر کشیده از صدف سالهای پیش
ای بازگشته از سفر خاطرات دور 
ان روزهای خوب
تو افتاب بوذی
بخشنده پاک گرم
من مرغ صبح بودم
-مست و ترانه گو-
اما در ان غروب که از هم جدا شدیم
شب را شناختیم
در جلگه ی غریب و غم الود سر نوشت
زیر سم سمند گریزان ماه و سال
چون باد تاختیم
در شعله ی بلند شفق ها 
غمگین گداختیم
جز یاد ان نگاه و تبسم
مانند موج ریخت به هم هر چه ساختیم
ما پاک سوختیم
ما پاک باختیم
ایسر کشیده از صدف های سال های پیش 
ای بازگشته ای به خطا رفته!
با من بگو حکایت خود تا بگویمت
اکنون من و توایم و همان خنده و نگاه 
ان شرم جاودانه 
ان دست های گرم
ان قلب های پاک 
و ان راز های مهر که بین من و تو بود

ما گر چه در منار هم اینک نشسته ایم بار دگر به چهره ی هم چشم بسته ایم
دوریم هر دو دور...........!
با اتش نهفته به دل های بیگناه
تا جاودان صبور.
ای اتش شکفته اگر او دوباره رفت
در سینه ی کدام محبت بجویمت؟
ای جان غم گرفته بگو دور از ان نگاه 
در چشمه ی کدام تبسم بشویمت؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد