هرنمنه

نمیگم چون سریه؟

هرنمنه

نمیگم چون سریه؟

کــوچــه های ِ قدیمی را باریـک می ساختنَد


تا آدَمْ هــا به هَم نزدیک تر شَوند


حَتی در یک گُذَر...


اکنـــون چِقَدر آواره ایم...


در این هَمـه اتوبان سَرد...!

 

 

 

 

دستانمـ رآ که می گیری


من دیگر از آن خود نیستم!


حرارتم به اوج میرسد!


و نمیدانم که این از شرم است


یآ


تصور روزهآیی که باید نبودت را لمس کنم

 

 

 

هرنتی کــــِ که از عشق سخن بگوید؛

زیباســـــت

حالا

سمفونــــــــی پنجم  «بتهون»باشد

یا

زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد